• امروز : یکشنبه - ۳۱ فروردین - ۱۴۰۴
  • برابر با : 22 - شوال - 1446
  • برابر با : Sunday - 20 April - 2025

علامه سید جلال الدین محدث ارموی

  • کد خبر : 128653
  • ۲۸ بهمن ۱۳۹۲ - ۰:۰۰

سید جلال الدین حسینی ارموی، معروف به محدث ارموی، فرزند سید قاسم، در ماه مبارک رمضان (۱۳۲۳ هـ . ق/ ۱۲۸۳ هـ. ش) در ارومیه به دنیا آمد. پسر بزرگ و فرزند اول خانواده و پدرش، خرده مالک[۱] بود. وی از سنین کودکی عشق فراوان به خواندن و نوشتن داشت. در درس خواندن او، تشویق […]


سید جلال الدین حسینی ارموی، معروف به محدث ارموی، فرزند سید قاسم، در ماه مبارک رمضان (۱۳۲۳ هـ . ق/ ۱۲۸۳ هـ. ش) در ارومیه به دنیا آمد. پسر بزرگ و فرزند اول خانواده و پدرش، خرده مالک[۱] بود. وی از سنین کودکی عشق فراوان به خواندن و نوشتن داشت. در درس خواندن او، تشویق فراوان پدربزرگش، میر عبدالله؛ بی تردید مؤثر بوده است.

وی تحصیل را با خواندن گلستان سعدی، صد کلمه رشید و طواط، کلیله و دمنه و دره نادری آغاز کرد و در حین تحصیل به تدریس نیز پرداخت.[۲]

پس از اتمام تحصیلات مقدماتی و فرا گرفتن ادبیات فارسی، به یادگیری ادبیات عرب و علوم اسلامی روی آورد. صرف، نحو، فقه، اصول و فلسفه را سال ها در محضر دانشوران آن شهر فرا گرفت و با آن که بنیه ضعیفی داشت و گاهی دچار بیماری می شد ـ و پزشکان او را از مطالعه زیاد منع کرده بودند ـ در تحصیل، جدیتی فوق العاده از خود نشان داد و در بین عاملان شهر مشهور گشت. علی رغم آن که در کسوت روحانیت بود، مرحوم سید حسین عرب باغی ارموی (۱۳۱۳ هـ . ق / ۱۳۶۹ هـ. ش) او را به لقب «محدث» مفتخر ساخت.

او مدتی نیز در کنار تحصیل به کار پرداخت؛ از جمله زمانی در «داروخانه قزوینی» کارکرد که در همان مدت اندک، چند بار اشتباهات نسخه های پزشکان را اصلاح نمود. رئیس بهداری شهر پیشنهاد کرد که او تصدی داروخانه را به عهده بگیرد؛ ولی چون به دنبال تحصیل بود، آن کار را رها کرد. در همان ایام زبان فرانسه را نیز آموخت.[۳]

عطش علم آموزی او را به سوی حوزه مشهد که در آن هنگام غنی و پر رونق بود، کوچ داد. در بین راه عالمان شبستر از وی خواستند که سرپرستی حوزه آن شهر را به عهده بگیرد؛ ولی او نپذیرفت و به مشهد رفت.

چهار سال از آن حوزه پر فیض بهره برد تا آن که قیام مسجد گوهرشاد پیش آمد. در این قیام گروه زیادی از طلاب و مردم دستگیر شدند و محدث که در مدرسه میرزا جعفر مشغول به تحصیل بود نیز به زندان افتاد.

محدث پس از آزادی از زندان به تهران بازگشت. او قصد داشت برای ادامه تحصیل به نجف برود؛ ولی در تهران به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و به تبریز رفت و در دبیرستان نظام تبریز مشغول به تدریس شد.

در سال ۱۳۲۰، با چهره نمایی عفریت جنگ جهانی دوم را افق تاریک غرب و فتنه آذربایجان، به سبب ورود روسها به ایران، تبریز را ترک گفت و به تهران آمد و در کتابخانه ملی با سمت سرپرستی بخش نسخ خطی مشغول کار شد.

محدث به خاطر علاقه، پشتکار و جدیت فراوان، از مخزن نسخ کتابخانه ملی بهره بسیار برد و مخصوصا چون دانشمندان به آن کتابخانه آمد و شد داشتند، نفس جمعی از آنان چون محمد قزوینی او را در کار دل گرم می کرد.[۴] او در این دوره با سید نصرالله تقوی آشنا شد و در مجالس روز جمعه او که مجالس علمی بود، شرکت جست. تصحیح و چاپ دیوان حاج میرزا ابوالفضل طهرانی نتیجه آن آشنایی و دوستی است. وی توسط مرحوم تقوی، با محمد قزوینی و پس از آن با عباس اقبال آشتیانی آشنا شد. دوستی محکم و خالصانه با سه دانشمند مذکور در کار و زندگی او تأثیر گذارده بود به طوری که تا آخر عمر از آن یاد می کرد.

در سال (۱۳۲۲ هـ. ش) با دختر آیه الله سید احمد طالقانی، خواهر جلال آل احمد، ازدواج کرد. همسرش، زهرا بیگم، زنی شجاع و با ایمان و در مقابل ناسازگاری های زمانه مقاوم بود. ثمره این ازدواج چهار پسر و دو دختر بود،[۵] که دو تن از پسران اهل علم و معروفند.

محدث در مدتی که در کتابخانه ملی بود، تحصیلات دانشگاهی را در دانشکده معقول و منقول به پایان برد،[۶] و با تصحیح کتاب فهرست منتجب الدین از آن دانشگاه با درجه عالی، دکترا گرفت.

دانشکده معقول و منقول آن روز (الهیات کنونی) محدث را به همکاری دعوت کرد و او در سال ۱۳۳۵ به آن ها پاسخ مثبت داد و تا ۱۳۴۷ ـ زمانی که باز نشسته شد ـ با آن دانشگاه همکاری کرد و البته باید گفت که دانشگاه تهران چنان که باید از او بهره نبرد.[۷]

او هر چند بیشتری سال های تحقیق و تدریسش را بیرون از حوزه علمیه و «مدرسه» به معنای سنتی و حوزوی اش به سر برد و اگر چه با محیط و فرهنگ دانشگاهی آن روزگار سر و کار داشت و خود درس دبیرستانی و دانشگاهی خوانده و به مقام دکتری رسیده بود؛ ولی از لحاظ رفتاری وی حوزوی اصیل ماند و شاید از همین جهت کمتر به «دکتر سید جلال الدین محدث» مشهور بود.[۸]

 

 

در تحقیق و پژوهش اعتماد دانشوران را به خود جلب کرد که نتیجه آن اجازات علمی فراوانی بود که از استادان خود کسب کرده بود. او این اجازات را به دقت در صندوقچه ای نگهداری می کرد؛ ولی با تأسف آن صندوقچه به سرقت رفت. البته پس از آن، اجازات چندی از عالمان دیگر گرفت که اجازه وی از شیخ آقا بزرگ تهرانی و شیخ محمد علی دزفولی از جمله همانهاست.[۹]

او فقط به دو جنبه از زندگی اهمیت می داد: یکی عبادت و ادای مناسک دینی و دیگری را علمی و تحقیقی، و تا آن جا که در توانش بود از کارهای دیگر خود داری می کرد.

در زندگی شخصی با افراد اندک رفت و آمد داشت و آنان نیز کسانی بودند که با علم نسبتی داشتند. از این افراد می توان به سید نصرالله تقوی، محمد قزوینی، عباس اقبال، سید هادی سینا، عبدالحمید بدیع الزمانی، جمال الدین اخوی و جعفر سلطان القرایی اشاره کرد.

بسیار کم سفر می کرد. یک بار به سفر حج رفت و هر دو ـ سه سال یک بار در تابستان به مشهد می رفت.[۱۰]

عشق و علاقه فراوانش به تحقیق و پژوهش هیچ گاه کم نشد و حتی با این که بدنش را به تیغ جراحان سپرد؛ با آن کسالت به پژوهش ادامه داد و «نسائم الأسحار» را تصحیح و چاپ کرد.

او تا آخرین روز عمر خود از تحقیق و تصحیح دست بر نداشت. از جار و جنجال و هیاهو، گریزان بود و شاید یکی از علت هایی که باعث شد در هیچ روزنامه و مجله، مقاله ای ننویسد، همین باشد.

لینک کوتاه : https://oroumnews.ir/?p=128653

برچسب ها

ثبت دیدگاه

در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.