به گزارش اروم نیوز به نقل از کوردپیام، صبح مثل همیشه کار را در اداره آغاز کردم و با سلامی و کلامی، لبخندی زیبا همچو شبنم بر صورت دوستانم نشاندم تا که امروز همانند روزهای دیگر درکنار هم مهربانی راتقسیم کنیم.
تیک تیک ساعت، زمان را با خود یدک می کشید و خاطراتی را بر بوم سبز زندگی ترسیم می کرد که بعد از گذشت چند ساعتی ناگهان صدای در اتاق و و اجازه ورود رشته افکارم را گسست، سیمای مردی جوان و لبخندی گرم مرا به برخواستن واداشت تا که دستش را همچو دوستی عزیز بفشارم .
بالحنی مهربان خود را معرفی نمود و مرا متعجب ساخت و یک لحضه فکر مرا با گذشته پیوند زد و ناله و صدای نوزاد کوچک بی رمقی را با نام حاصل مرجانی به یادم آورد، نوزادی که بیست سال پیش پنجم فروردین ماه ۷۳ سکوت بخش کودکان را شکست و شوق خدمت گزاری را برای اولین بار در چشمانمان نمایان ساخت او با دستهای کوچکش لذت مهربانی و پرستاری را به ما چشاند و هیجان ما را برای نجات جانش دو چندان می کرد و تن رنجور وی ساعتها نگاه مارا را به دستگاه انکوباتور می دوخت، همان دستگاهی که قلب کوچک این مرد جوان را در خود نگهداری و به زندگیش گرمی بخشید .
او حاصل مرجانی بود، نوزادی یکی از خانواده های روستایی این شهرستان که برای ثبت زمان و خاطره ای ماندگار نامش را بر صفحه دل حک کرده بودم تاپس از مراقبت و بهبود وی یادم بماند که هیچ لذتی بهتر وباارزش تر از خدمت به مردم و درمان درد مند نیست . یادم بماند که زندگی کوتاه است و خوبیها ماندگار .
آری دراین لحضه فضای اتاق کارم پر از عشق و عاطفه و احساس بود و جملات دگر نمیتوانستند این لحظه را بازگو کنند فقط تپش قلب بود و یاد گذشته و فداکاری، یاد روزهای که در خدمت این عزیز بودم .
پس از کمی صحبت صمیمانه از او خواستم تا برای یک لحضه برگردیم به گذشته و بریم بخش کودکان و دیدن مردی بزرگوار ، پرستاری دلسوز و مهربان مسئول بخش کودکان آن زمان آقای حسام الدین نهری تا ایشان را خوشحال کنیم وقتی دربیمارستان در سمت مسئول اورژانس به دیدارش رفتیم او در نگاه اول مرد جوان را نشناخت ولی با شرح موضوع حاصل را به یاد آورد و با صدای مهربانتر از همیشه محبت خود را ابراز و با یک دنیا عشق وی را در آغوش کشید انگار عزیزی را پس از سالها دوری دیده بود اشک در چشمانش لحقه زده و نتیجه تلاش و یک عمر پرستاری را همچو تابلوی زیبا از ایثار و فداکاری روبرویش می دید ،صحنه زیبا و دیدنی بود ، نفس ها را متوانست حس کرد و صدای تپش قلب را شنید .
پس از این دیدار صمیمانه حاصل را به سوی همان بخشی و اتاقی که درآن بستری بود راهنمایی کردیم و او را بار دگر با دنیای گذشته خود پیوند زدیم ، او همان نوزادی بود که ناله اش برای بهبودی و رسیدن به فرداهای دور بود و صدای گریه اش ما را بسوی خدمت گزاری فرا میخواند تا یادمان باشد که پرستاریم ، الگوی صبر و عشق و ایثار ، ناجی و دلسوز بیمار
کامل شکریازی
مسئول روابط عمومی شبکه بهداشت ودرمان پیرانشهر
بهمن ماه ۱۳۹۳
انتهای پیام /