• امروز : سه شنبه - ۲ اردیبهشت - ۱۴۰۴
  • برابر با : 24 - شوال - 1446
  • برابر با : Tuesday - 22 April - 2025

استفـــــــــــــــــراغ!

  • کد خبر : 129651
  • ۰۱ اسفند ۱۳۹۲ - ۰:۰۰

حامد عطایی در وبلاگش  –  چاوش – نوشت :  از حال به هم خوردن گذشته. از عوق زدن فراتر رفته. مسئله ای که اخیرا در مورد برخی به ظاهر همکاران مطبوعاتی شنیده ام جسارتا دور از جان،لایقش فقط «استفراغ» است. کسی مگر انسان نباشد که این مفاسد را در این شهر ببیند و بشنود و […]


حامد عطایی در وبلاگش  –  چاوش – نوشت : 

از حال به هم خوردن گذشته. از عوق زدن فراتر رفته. مسئله ای که اخیرا در مورد برخی به ظاهر همکاران مطبوعاتی شنیده ام جسارتا دور از جان،لایقش فقط «استفراغ» است. کسی مگر انسان نباشد که این مفاسد را در این شهر ببیند و بشنود و به چنین روزی دچار نشود. طرف نوشته استاندار پول نداشته به یک ورزشکار معلول المپیکی جایزه بدهد آنوقت همان استاندار ده میلیون ده میلیون جیب عده ای را پر می کند. یک عده می خواهند مثلا «حامد عطائی» را آدم کنند و پولش را از عالیجناب می گیرند. آن دیگری پشت سرش داستان می گوید و نوامیس و خانواده اش را به اقسام اتهامات می نوازد و حسابش پر می شود. نفر سوم خبر دستگیری اش را با پیازداغ اضافه مژدگانی می دهد و … قس علی هذا.
خبرها تاسف بارتر از اینهاست. روابط غیرافلاطونی، دسیسه های پشت پرده، تلاش برای حذف فیزیکی، تحریم چند نشریه بخصوص، تحریم چند خبرنگار، مفسده های پشت پرده برخی اصحاب قدرت در سایه این فضای خوشحال و خجستگی به ظاهر همکاران و…
بوی تعفن اسکناس کثیف چه لجنزاری در اورمیه ساخته که اسمش را گذاشته ایم مثلا «جامعه مطبوعاتی» .
شرمم باد! شرمم باد از شغلی که دارم. آُف بر همه شما که چه ارزان فروختید حیثیت و اعتبارتان را و همیشگی باد کابوس آه من و امثال من که تا ابد بالای سرشماست.
چه شرمگنانه تن به این کثافت کاری ها دادید. کاش فقط پول می گرفتید و یارو را تعریف می کردید! کاش فقط القاب آسمانی و فضایی به استاندار سابق می دادید! کاش فقط قلم تان را می فروختید! خودتان هم می دانید که چه کرده اید، چه جنایت ها، چه فاجعه ها.
خودتان می دانید که دست تان برای من رو شده، بازهم از فردا به روی هم نگاه خواهیم کرد، باهم دست خواهیم داد و به ظاهر همکار خواهیم ماند. اما می دانید که چهره کریه تان تا چه اندازه پیش چشمم سقوط کرد. نمی دانید امروز برای اولین بار در زندگی ام از راهی که آمده ام پشیمانم. پشیمانم که در جمع شما نفس می کشم و مرا به همراه شما «روزنامه نگار» می نامند. وای برشما، استفراغ بر این تعفن و لجن زاری که ساختید و به خورد مردم بی خبر از همه جا دادید.خدایا! چرا ساکتی؟…

لینک کوتاه : https://oroumnews.ir/?p=129651

برچسب ها

ثبت دیدگاه

در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.