به گزارش خبرنگار اروم نیوز؛ آغاز دهه فجر انقلاب اسلامی یادآور خاطراتی است که این روزها دوباره از صندوقچه تاریخ بیرون آورده میشوند تا رشادتهای یک ملت باز هم در برابر دیدگان جهانیان رخ نمایی کند. روزگاری در کشوری که مردم آن را جماعتی آزاد و آزاداندیش تشکیل میدادند طاغوتی حکومت میکرد که پس از مواجهه با انواع تحقیرهای اجتماعی، فرهنگی، بینالمللی و غیره دیگر با رژیم ظلم همراهی نکردند و رژیم ستم شاهی را با تاج و تختش از کشور بیرون کردند و در این راستا نقش روحانیون و مردم ارومیه بی نظیر بوده است و در این نوشته سعی می گردد تا تحرکات و فعالیت های انقلابیون اورمیه از آغاز نهضت اسلامی تا تبعید امام خمینی(ره) به خارج از کشور مورد بررسی قرار گیرد.
دستگیری امام خمینی و واکنش ها در اورمیه
در آبان ۱۳۴۳ این مبارزات به اوج خود رسید چرا که رژیم دست به کاری زد که مرجعی مثل امام نمی توانست نسبت به آن بی تفاوت باشد و آن تصویب کاپیتولاسیون یا مصونیت قضایی مستشاران آمریکایی در ایران بود. امام پس از اطلاع از این امر، با سخنرانی خود علیه رژیم،تصویب این قانون را مورد انتقاد شدید قرار داد و پس از آن بود که رژیم تصمیم به تبعید امام از ایران گرفت لذا در ۱۳/آبان/۱۳۴۳ معظم له را در قم دستگیر و پس از انتقال به تهران به ترکیه تبعید کرد. تبعید امام به خارج از کشور انعکاس زیادی در کشور داشت و در اورمیه هم منعکس شد. بلافاصله پس از تبعید امام خمینی علما و امامان جماعت از اقامه نماز خودداری کردند و به این ترتیب اعتراض خود را به اقدام رژیم در تبعید یکی از مراجع اعلام کردند.
این اقدام آنان انعکاس زیادی در بین مردم ارومیه داشت. مردمی که بسان هر روزه جهت اقامه نماز جماعت به مساجد مراجعه می کردند غیبت روحانی و امام جماعت را می دیدند و وقتی پرسش می کردند در جریان امر قرار می گرفتند. این امر البته در بازار انعکاس زیادی داشت طوری که تقریبا بازار به حالت نیمه تعطیل درآمد.[۱۷] –(آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ش.ب: ۶۳۷ ، ص۱۳ و نیز امام در آیینه اسناد، پیشین، ۳۷۶)به این خاطر بود که اغلب علما و روحانیونی که به طرفداری از امام خمینی معروف بودند تحت نظر قرار گرفتند. علی رغم این محدودیت، آنان با اجتماع در منزل یکی از علما به شور و مشورت در این باره پرداختند.
در گزارشی که ریاست شهربانی اورمیه به شهربانی کل کشور ارسال کرد از تحقیقات غیر محسوس این شهربانی در باره علما خبر داد[۱۸](خاطرات حجت الاسلام حسنی ..،پیشین، ۷۷-۷۹) تا واکنش انان نسبت به این اقدام در اسرع وقت خنثی گردد. دو روز بعد شهربانی اورمیه در نامه ای دیگر به مرکز از اقدامات محسوس علمای اورمیه در این باره خبر داد.
در این گزارش آمده بود: طبق گزارش مامور ویژه، عده ای از روحانیون به طور محرمانه در منازل یکدیگر اجتماع و در مورد دستگیری آقای خمینی با یکدیگر گفتگو و در بین مریدان خود نیز موضوع دستگیری آقای خمینی را بیان می دارند. اطلاع واصله حاکیست روحانیون مزبور همدیگر اظهار داشته اند که با دستگیری و تبعید آقای خمینی دین و اسلام از بین رفته و دیگر جایز نیست که روحانیون هم در ایران بمانند. نامبردگان اضافه کرده اند که ما روحانیون نمی توانیم به این وضع نگاه کرده و از دست دادن مجتهد راحت بنشینیم . گویا در بین مریدان خود اظهار داشته اند که در تبریز و تهران بازار را بسته اند و در رضائیه هم بایستی اهالی بازار را تعطیل نمایند.[ ۱۹]- (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم، مصاحبه با مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم با آیت الله سید علی اکبر قریشی ونیز سید علی اکبر قریشی ،اتوبیوگرافی، آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
این اقدام علمای اورمیه و ترس از اقدام جمعی انان و به تبع آن بسته شدن بازار باعث شد تا روحانیون اورمیه یکی یکی به شهربانی و ساواک احضار و مورد تهدید قرار گیرند.
حجت الاسلام والمسلمین حسنی در خاطرات این حادثه را این گونه بیان می کند: به علمای اعلام شهرستان پیام فرستادم و همه را به منزل خود دعوت کردم تا ببینیم در مقابل این واقعه وظیفه و تکلیف روحانیت چیست؟ حدود ۱۰ ـ ۱۲ نفر از آقایانتشریف آوردند. هنوز جلسه را آغاز نکرده بودیم، دِق الباب شد. احتمال می دادم ازطرف ادارهی ساواک باشد. با اینکه فرزندم رشید، در خانه بود و من هم میهمان داشتم ؛ اما خودم پشت در رفتم، دیدم چند نفر پاسبانند. گفتم: چکار دارید؟ جواب دادند : به ما خبر رسیده که شما در این خانه جلسه تشکیل دادید. ما از طرف سرهنگ کهنمویی مأموریت داریم شما و میهمانان تان را به شهربانی ببریم . گفتم: شما چند لحظهای منتظرباشید تا من با آقایان صحبت کنم و ببینم نظرشان چیست؟ برگشتم اتاِق و ماجرا را بهعرض آقایان رساندم و گفتم من هرگز با اینها به شهربانی نمیروم و اگر هم لازم باشد، مقاومت خواهم کرد. از علمای شهر تا آن وقت، به جز آقای فوزی، هیچ کس نمی دانستند که من مسلح هستم؛ بنابراین او معنای حرف مرا زود فهمید. ضمن اینکه برای سایر آقایان اعلام کرد که من اسلحه دارم و به آنها توصیه و تأکید نمود که این موضوع، درهمین جا سرّی بماند.
بعد خطاب به من گفت این گونه مقاومتها هرگز به صلاح مانیست. اگر شما دست به اسلحه ببرید و کارهایی از این قبیل بکنید وجههی روحانیت بهخطر میافتد و همه به دردسر میافتیم. شما اجازه بدهید من درستش میکنم. بلند شد رفت تا خودش با پاسبانها صحبت کند. وقتی خواستم با وی همراه شوم، نگذاشت و تأکید کرد که پیش میهمانان بمانم. صحبتهایشان کمی طولانی شد. بعد آمد گفت پاسبانها را قانع کردم و رفتند، ولی احتمال زیاد هست خود سرهنگ کهنمویی بیاید.
حدود نیم ساعت نگذشته بود در خانه دوباره زده شد. آقای فوزی نگذاشت من بروم گفت حتماً سرهنگ است و خودش رفت. بعد دیدم در حالی که دست در دست هم گذاشتند آقای فوزی با کهنمویی وارد اتاِق شدند. یک سرهنگ دیگر که معاون او بود نیز همراهشاناست. به احترام بلند شدیم و جا نشان دادیم نشستند. سرهنگ کهنمویی جوان خوش تیپ و قوی هیکلی بود. به خودش هم خیلی میرسید. دهان پرحرف و برخورد زیرکانهای داشت. همواره سعی میکرد خودش را مذهبی و دوستدار آخوندها نشان بدهد. از همه مهمتر زبان آخوندها را هم خوب یاد گرفته بود و بدین ترتیب برخی از آنها را بازی و فریب میداد، ولی خدا وکیلینمیتوانست حریف من شود.
چندین بار در دستگیریهای قبلیام با وی بحث کردهبودم. همدیگر را خوب میشناختیم. پس از احوالپرسی و تعارفات، اول شروع کرد ازآقای شریعتمداری تعریف و تمجید نمود و گفت من از ایشان تقلید میکنم و به مراجع تقلید احترام قائلم. بعد اشاره به آقای فوزی کرد و خطاب به من گفت اگر باور ندارید از همین حاج آقای فوزی بپرسید و از این قبیل حرفها که همهاش تکراری بود و اصلاً برای من تازگی نداشت.
من گفتم: جناب آقای سرهنگ این مسائل را من قبلاً از شما شنیدهام ، بهتر است به اصل موضوع بپردازید تا بیش از این وقت آقایان تلف نشود. خیلی، به ظاهر، مؤدبانه برگشت و گفت: چشم حاج آقا ! ما چندان کار مهمی نداشتیم وبیشتر جهت عرض ادبو احترام خدمت رسیدیم ، اگر اجازه بفرمایید من از حضور آقایان مرخص شوم و جناب سرهنگ (معاون) هم با من بیاید تا سلام شما را به مسؤولین در ادارهی آگاهی برسانیم، اما شما هم قول بدهید امشب به شهربانی تشریف بیاورید تا با هم یک صحبت و نشستی داشته باشیم. در این هنگام معاونش یک برگ کاغذ درآورد، اسامی آقایان را نوشت و صورت جلسه کرد که شرکت کنندگان در این مجلس امشب حتماً در شهربانی حاضر شوند. چون همهی آقایان صورت جلسه را قبول و امضا کردند ، من نیز تابع جمع شدم و با دادن تعهد آزاد شدم.[۲۰]– (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد: ۲۴۸۲۵)
فعالیت های سیاسی علمای اورمیه پس از تبعید امام خمینی
چند ماهی از تبعید امام خمینی نگذشته بود که نخست وزیر وقت که تهیه کننده لایحه کاپیتولاسیون و نیز عامل تبعید امام خمینی بود- حسنعلی منصور – توسط هیاتهای موتلفه اسلامی ترور شد. حسنعلی منصور پس از ترور به بیمارستان منتقل شد و متعاقب آن عوامل رژیم با برگزاری به اصطلاح مراسم دعا، برای بهبود او دعا می کردند. در اورمیه هم عوامل رژیم قصد داشتند تا برای سلامتی او مراسمی برگزار شود که با اقدام فعالان طرفدار امام عملی نشد آیت الله قرشی در اینباره می گوید:در اورمیه در انتهای خیابان امام فعلی نزدیک ستاد لشگر وقت و شهرداری مسجدی هست که مسجد حجت نام دارد و آنروزها موسوم به مسجد یوردشه بود. ماه رمضان آنجا منبر داشتم و شبها منبر می رفتم. شبی وارد مسجد شدم. دیدم استاندار (مهندس همایونفر)، رئیس ساواک (صیادیان)، بازجوی ساواک (عاصفی)، رئیس ژاندارمری استان (سرتیپ سوداگر)، رئیس ژاندارمری اورمیه(سرهنگ کاووسی)، رئیس شهربانی، شهردار و چند نفر دیگر با دیدن آنها، من ترسیده بودم. منبر رفتم و فارسی صحبت کردم.
بعد از خاتمهی صحبت یک نفر از پای منبر برخاست و یادداشتی به من داد. دیدم نوشته: جناب نخست وزیر حسنعلی منصور در بیمارستان زخمی و بستری است برای سلامتی او دعا کنید. من بسیار ناراحت شدم که خدایا چه کنم؟ بالاخره کاغذ را در دستم مچاله کردم و دعای همیشگی را هم نخواندم و گفتم: صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و از منبر پایین آمدم و بدون توجه به آنها از مسجد خارج شدم. بعداً یکی از دوستان گفت: فلانی من شک ندارم که تو را بازداشت خواهند کرد. ولی الحمدلله چیزی نشد.
در روز دوازدهم ماه محرم که روز اهل قبیله است از صیادیان، رئیس ساواک دستور رسید که: از امروز حق منبر رفتن نداری. یکبار برای امتحان تا پلهی دوم منبر رفتم و روایتی را خواندم. فوراً از ساواک سفارش رسید که حق منبر رفتن نداری، آخرالامر روز تاسوعای سال ۱۳۴۵ ، رئیس هیأت امنای مسجد گفت: میگویند اگر فلانی منبر برود بلامانع است. من از آن وقت منبر را شروع کردم و این ممنوعیت از یک سال سه روز کمتر بود. تحت تأثیر اینگونه موارد بود که وقتی در سال ۱۳۴۴ ش اقدام به مسافرت به شهر قم کردم. چون ایشان شدیداً تحت نظر بود. این مورد از طریق ساواک اورمیه به ساواک قم اطلاع داده شد تا نامبرده را زیر نظر بگیرند و مراتب را به ساواک اورمیه گزارش دهند. [۲۱] – (سیر مبارزات امام خمینی به روایت..،پیشین، ج۵، ۲۹۵)
صیادیان رئیس ساواک آذربایجان غربی در نامه ای به ساواک قم این گونه در باره آیت الله قرشی نوشت: برابر اطلاع شخصی به نام سید علی اکبر قریشی اهل و ساکن رضائیه که از ملاهای اخلالگر و دارای سوابق مضره زیادی در این ساواک می باشد دو زور قبل از طریق رضائیه به آن شهر عزیمت نموده است. خواهشمند است دستور فرمائید اعمال و رفتار نامبرده را دقیقا” تحت کنترل قرار داده و نتیجه را به این سازمان اعلام نمایید.[۲۲] – (نگ ک به اسناد انقلاب اسلامی، ج۳، تهران،مرکز اسناد انقلاب اسلامی،۱۳۷۴، ص۱۷۰، ۱۹۰ و…)
وقتی که امام خمینی در ترکیه بود علما و روحانیون با نوشتن نامه هایی به ادامه تبعید او در ترکیه اعتراض می کردند. علاوه بر روحانیون ،طلاب علوم دینی سراسر دنیا هم از ادامه تبعید مرجعی شیعی اظهار نگرانی می کردند. در اثر این اقدامات رژیم امام به نجف اشرف تبعید کرد. وقتی امام از ترکیه به عراق تبعید شد و وارد نجف اشرف گردید آیت الله فوزی از علمای اورمیه با ارسال تلگرافی به امام خمینی از عزیمت او به نجف اشرف اظهار مسرت کرد.
برخی دیگر از روحانیون اورمیه هم البته در قلب فضلا و روحانیون حوزه علمیه قم به امضای اعلامیه های ارسالی به امام و نیز محکومیت تبعید امام خمینی پرداختند که از روحانیون امضا کننده ان اعلامیه های می توان به حجج الاسلام والمسلمین سید حسن موسوی انزابی، سید جعفر صالحی ،سید ابوالقاسم موسوی – که این دو نفر اعلامیه ها را با پسوند رضائیه امضا می کردند اشاره کرد.