به گزارش اروم نیوز ، ۱۷ بهمن سال گذشته بود که پیکر پاک ۲ شهید مدافع حرم به عنوان نخستین شهدای مدافع حرم آذربایجان غربی وارد فرودگاه ارومیه شد.
از میان این ۲ شهید بزرگوار، شهید مصطفی قاسم پور به عنوان نخستین شهید مدافع حرم شهرستان ارومیه بود که با ۲۷ سال سن جزو جوان ترین شهدای مدافع حرم کشور به حساب می آید.
دیدار با خانواده این شهید گرانقدر در روستای علی کندی ارومیه سعادتی بود که نصیبمان شد تا به عنوان نخستین دیدار نوروزی رسانه با خانواده شهدا ثبت شود.
روز گذشته خانواده شهید از زیارت حرم امام رضا(ع) بازگشتند و در همین روز نخست حضور خود در منزل پذیرایمان بودند.
گفت و گوی زیر با خانواده شهید، قسمتی از دیدار ما است که از دیده ها می گذرد:
وقتی پدر از مخالفتش در خصوص اعزام به سوریه، مادر از درددل های مصطفی و همسر از محبت های همیشگیش سخن می گفتند، به راحتی می توان اندوه پنهان در چهره را تشخیص داد و گریه های گاه گاهشان هم موید همین امر بود.
پدر این شهید بزرگوار، منزلی در میانه های روستای «علی کندی» دارد. روستایی که کوچه های آن با تصاویر شهید قاسم پور تزیین شده و شاید همه اهالی داغدار از دست دادن این جوان رعنا هستند.
پدر، سخنش را با بیان شخصیت پسرش آغاز می کند. گویا پسر آنقدر خوبی و نیکی کرده که دیگر جایی برای پنهان کردن ندارد. گریه ها و ضجه های از ته دل پدر در فراق مصطفی نشان دهنده عشق و دلدادگی به راه پسرش است. شاید این ناشی از لطف و محبت همیشگی پسر بوده و شاید هم جدایی زودهنگام این عشق را تشدید کرده باشد.
او بسیجی بودن پسرش را دلیلی برای روحیه مقتدرانه و تسلیم ناپذیرش می داند و چنین می گوید: زمانی که قرار بود مصطفی عازم سوریه شود بنده مخالف بودم اما پس از چند بار مخالفتم با روش های مختلف در صدد جلب رضایتم بود که در نهایت مرا هم راضی کرده و بالاخره مقدمات سفر فراهم شد.
پدر در میانه سخنانش از صمیمیت میان پسر و مادر می گوید و از مادر میخواهد توضیح مختصری در این مورد بدهد.
مادر شهید با ناله های خود، سخنش را چنین آغاز می کند: همیشه باهم درددل می کردیم. حالا هم ناراحتم که چرا به خوابم نمی آید؟! هرشب با هوای دیدن او به خواب می روم اما همچنان در حسرت دیدارش هستم.
مادر، از آرزوی همیشگی مصطفی برای شهادت پرده بر می دارد و ابراز می دارد: همیشه می گفت کاش لب تشنه جان دهم. دوستانش برایمان تعریف می کردند که هنگام شهادت طلب آب می کرد و با لبان تشنه جان داد. این آرزوی همیشگی پسرم بود.
مادر با ضجه هایی از ته دل، آخرین لحظات دیدار با پسر را یادآوری می کند و این چنین می گوید: وقتی برای بدرقه رفتیم به خاطر بارش باران اجازه پیاده شدن از ماشین را به من نداد و رفت. آخرین دیدارمان در ماشین و مقابل درب محل اعزام بود. هنوز در حسرت آخرین نگاهش هستم.
پدر در این بخش سخنان مادر را قطع می کند و شهادت پسر را افتخاری برای خانواده و هموطنان می داند. او برای همه شهدا آرزوی غفران الهی می کند و پسرش را هم همانند سایر شهدا کشته راه حق و حقیقت نام می برد.
در بخش پایانی این گفت و گو، همسر شهید از ۵ سال زندگی مشترکشان و از محبتی که مصطفی به همسر و فرزندش داشت، می گوید.
شیطنت های دختربچه در کنار تصویر شهید موید سخنان همسرش است که نشان دهنده صمیمیت و محبت های پدر به او است.
پس از مصاحبه، برای حضور بر سر مزار شهید درخواست می دهیم که با استقبال پدرش مواجه می شویم. مادر، همسر و برادر شهید هم همراهمان می شود.
دلتنگی های فرزند و مادر در مزار هم پایانی نداشته و همچنان بازی کودکانه با تصویر پدر و نیز ناله های پنهانی در فراق پسر ادامه داشت.
پایان بخش این دیدار دعای خیر پدر و نیز آرزوی روسفیدی مادر برایمان بود.
مصاحبه: قاسم رحیم زاده
تنظیم: سجاد امیرکردلر
انتهای پیام/