فرمانده واحد عملیات سپاه خوی، فرمانده واحد عملیات سپاه ارومیه، فرمانده واحد عملیات سپاه میاندوآب، قائم مقام سپاه سلماس.
محمد در سال ۱۳۶۰ ازدواج میکند و اهداف خود را برای همسرش شرح میدهد تا او هم در ثواب اعمالش شریک باشد.
به گزارش سرویس دفاع اروم نیوز,سال ۱۳۳۶ ه ش در روستای قریس از توابع شهرستان خوی به دنیا آمد .مادر وپدرش از ابتدای کودکی سعی در تعلیم و تربیت اسلامی وی نمودند.
محمد از هشت سالگی روزه می گرفت و این نشانه علاقه او به فرایض دینی بود. مادرش می گوید:
او را به مدرسه بردیم و در آنجا به درس مشغول شد. معمولا در درسهایش شاگرد ممتاز بود. تا اینکه انقلاب شروع شد. دیگر درس و خانواده را ترک کرد و در داخل با ضد انقلابها میجنگید و تبلیغات اسلامی میکرد.
بین سالهای ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ در بازار ملا حسن کار میکرد و فردی با ایمان و فداکار بود. حتی به صاحب مغازه توصیه میکرد که اجناس خود را ارزان بفروشد تا افراد فقیر نیز بتوانند خرید کنند.
پس از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وارد سپاه شد و از آن به بعد خود را وقف جبهههای اسلام نمود و در این راه مسوولیتهای مختلفی را به عهده گرفت.
در سال ۱۳۵۸ با هم در یک گروه برای سرکوب اشرار ماموریت داشتیم. ایشان برای این عملیات برنامه ریزی میکرد. او حتی در سختترین شرایط خوشرو بود. در سال ۵۹ به خاطر درایت، لیاقت و شجاعت او، به عنوان فرمانده عملیات پیرانشهر برگزیده شد.
شهید قنبرلو به خاطر لیاقتهای ویژه و اخلاص و فداکاری سمتهای مختلفی را تجربه نمودند از جمله:
فرمانده واحد عملیات سپاه خوی، فرمانده واحد عملیات سپاه ارومیه، فرمانده واحد عملیات سپاه میاندوآب، قائم مقام سپاه سلماس.
محمد در سال ۱۳۶۰ ازدواج میکند و اهداف خود را برای همسرش شرح میدهد تا او هم در ثواب اعمالش شریک باشد.
در ۱۲ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ طی مراسمی ساده و دور از هرگونه تجملات و تشریفات با توافق و تفاهم طرفین به عقد هم در آمدیم. ایشان در همان ابتدا شرایطی را مطرح نمودند که من هم با جان و دل آنها را پذیرفتم. ایشان گفتند: من سرباز اسلام و امام زمان (عج) هستم و پیرو مکتبی هستم که پیامبر بزرگوارم پیرو همان مکتب بود.
من پیرو راه حسینم. حسینی که علی اکبر و علی اصغر خود را نیز در کربلا به خاطر حاکمیت و عدالت خداوند قربانی کرد. شما بدانید که با چه کسی ازدواج میکنید. با کسی که حاضر است به خاطر اسلام و انقلاب از همه چیزش بگذرد.
شهید محمد قنبرلو که به خاطر انقلاب درس و مشق را رها کرده بود به حکم همان وظیفه با وجود مشکلات فراوانی که برایش بود تلاش نموده و در سال ۶۳ موفق به اخذ دیپلم میشود. پشتکار و اهتمام او به مطالعه آنچنان بود که در محور فاو با آن وضعیت مطالعه میکرد.
با وجود گرمای سوزان دریاچه نمک که عرق از نوک خودکار کاغذ را خیس میکرد فقط با یک ماه مطالعه شهید محمد قنبرلو توانست با رتبه ۵۳۰ در سال ۱۳۶۵ از رشته حسابداری دانشگاه تهران قبول شد.
او همیشه میگفت: ما باید به تمامی کوردلان ثابت کنیم که ما میتوانیم هم درس بخوانیم و در دانشگاه قبول شویم و هم در جبهه حضور فعال داشته باشیم. مهم عمل به تکلیف شرعی و اطاعت کامل از فرمایشات امام امت میباشد.
شهید در کمک به نیازمندان و مستمندان کوشا بود و برای این کار تلاش مینمود. این امر هم در پیرانشهر مشهود بود و هم در هر جایی که حضور داشت.
روزی وقتی از کنار دهلاویه میگذشتند روستایی در آنجا بود که ساختمانهایش ریخته بود و مردمش در چادر زندگی میکردند. شهید میگوید ماشین را نگه دارند. پشت تویوتا مقداری نان و غذا بود. تا میایستد، بچهها دور ماشین حلقه میزنند.
محمد قنبرلو به آنها میگوید بروند ظرف غذا بیاورند. بعد تمام نان و غذا را بین آنها تقسیم میکند. وقتی میخواهند حرکت کنند، میبیند دختر بچهای برای بردن غذا میآید. در داشبرد ماشین را باز میکند. تعدادی میوه مانده بود که آنها را هم به دختر میدهد و بعد رو به سوی آسمان میکند و میگوید: خدایا شاهد باش که ما هرچه داشتیم دادیم.
روزهای شهید این گونه میگذشت و شبها به آرامی به گوشهای میخزید و بساط نماز شب را پهن مینمود و به راز و نیاز با خدای خویش میپرداخت.
در عملیات بدر فرماندهی گردان بدر را به عهده میگیرد و تا آخرین لحظه در کنار شهید مهدی باکری میجنگد.
شهید محمد قنبرلو همیشه و همه جا از آقا مهدی صحبت میکرد. او میفرمود در عملیات بدر در کنار رودخانه دجله مشغول نبرد با دشمن بعثی بودیم که آقا مهدی مجروح و سپس در روی زانوی من شهید شد. با چند نفر پیکر مطهرش را به قایقی انتقال دادیم تا به عقب خط بکشیم.
ولی مزدوران بعثی قایق حامل شهید را مورد هدف قرار داده و پیکر شهید به اقیانوسها پیوست. همیشه تکیه کلامش این بود که بعد از مهدی زنده ماندن ارزش ندارد و باید شهید شد و پیش مهدی عزیز رفت.
عملیات کربلای ۴ و ۵ هم میگذرد و در هر کدام از اینها با تدبیر این فرمانده شجاع، خاطراتی ماندگار به جای میماند. عملیات کربلای ۸ نزدیک است و این بار شهید قنبرلو خانواده خود را نیز به منطقه میآورد. همسرش میگوید: وقتی با هم به دزفول میآمدیم صحبتهایی میکرد که رنگ و بوی شهادت میداد.
منطقه عملیاتی لشکر در کربلای ۸، یک منطقه کوچکی بود و دشمن پاتک شدیدی داشت. شهید قنبرلو مقاومت عجیبی میکرد. حالات نیرو از زبان فرمانده شنیدنی است.
شهید قنبرلو واقعا یک فرمانده مهربان و نمونه بودند هر موقعی که ما اصرار میکردیم که شما نبایستی به خط بروید به شما احتیاج است، ناراحت می شد. در عملیات کربلای ۸ که فشار دشمن زیاد بود برادر عزیز گردانها را ادغام کردند و به خط رفتند.
از بی سیم که صحبت میکردم، شور و شوق عجیبی داشت و تکرار میکرد برادران حیدر، صفدر … در واقع خود را آماده کرده بود که پر بزند. قبل از رفتن نیز غسل شهادت کرده و نماز خواند.
نحوه شهادت محمد قنبرلو را یکی از نیروهایش این چنین نقل میکند:
حدود ساعت ۹ صبح مورخه ۲۲/۱/۶۶ یک ترکش از ناحیه پشت سر اصابت کرد و در همان لحظه نوری صورت برادر عزیز را پوشاند که ما قادر نشدیم جلو برویم. من متوجه شدم لبهایش تکان میخورد. خود را نزدیک کرده و گوشم را به جلوی دهانش بردم. میگفت مقاومت کنید، با من کاری نداشته باشید و جلو بروید.
منبع:”فرهنگنامه جاودانه های تاریخ(زندگینامه فرماندهان شهید آذربایجان غربی)”نوشته ی یعقوب توکلی،نشر شاهد،تهران-۱۳۸۲
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه
با سلام و درود برامام زمان (عج) و امام امت و همه خدمتگزاران دین و قرآن و با آرزوی پیروزی نهائی قوای همیشه پیروز اسلام برکفر جهانی.
خدایا با بارسنگین گناه می دانم که لیاقت شهید شدن را ندارم و خوف آن دارم که با این همه فشارها و مشکلات دنیا عاقبت قبولم نکنی و درپیشگاه رسول خدا و ائمه اطهار وشهداء شرمنده شوم ولی ناامید از رحمت تونیستم و تورا به عزت و جلالت و به مظلومیت علی و فاطمه(س) قسم، عاقبت امرم را با شهادت در راهت ختم به خیربگردان ، عزیزان هرچه خواستم و تلاش کردم در این نوشته از وظیفه بگویم عاجز ماندم و تنها به گوشه ای از آنچه که دوستان و عاشقان خدا یعنی شهداء گفته اند اشاره ای می کنم وبس.
برادران و خواهران مسلمان ما در مقطعی از تاریخ قرار گرفته ایم که با عنایت و توجه خاص خداوند تبارک و تعالی, اسلام عزیز و قرآن کریم حجابها درکنار زده و موانع و سدها را درهم شکسته و بتها و بتخانه ها را درهم می کوبد . انجام این مأموریت سخت است و درانجام آن میان آتش باید رفت و درخون شنا کرد، امااجرای فرمان خداوند متعال شیرین است.
و ابراهیم مکلف به اجرای آن است و اسماعیلیها هم باید عاشقانه آماده قربانی درقربانگاه خود شوند و این امتحان سختی است و قبول شدن درآن به علم است و نه ثروت و مقام بلکه بریدن از علایق دنیوی و پرداختن به وجهاد اکبر و اصغر است. عزیزان ,بزرگان وروحانیت معظم اسلام ,و ای کسانیکه درمقابل این همه خونهای به نا حق ریخته شده احساس مسئولیت می کنید ,دراین شرایط اسلام عزیز حساس ترین لحظات تاریخ خود را پشت سرمی گذارد و تمامی ایمان درمقابل تمامی کفر قرارگرفته است و دراین مبارزه نابرابر پیامبراسلام (ص) و ائمه طاهرین نظاره گر نبرد بی امان و مقاومت بی دریغ شما هستند و بدین جهت امام امت, ندای هل من ناصر ینصرنی سرمی دهد و تکلیف همه را روشن می سازد. چطور می توان ساکت نشست درحالیکه دل امام عزیزمان از دست طلحه و زبیرها و عافیت طلبان به درد می آید و با امت همیشه بیدار اسلام درد دل می کند و آنان را به کمک اسلام می طلبد .چطور ممکن است انسان شاهد شهادت و سوختن پیکر مطهر باکریها باشد و خود گوشه ای بنشیند و در پی مقام و زندگی و رفاه باشد.
عزیزان اسلام و ای کسانیکه بعد از تولد اولین پیامی که به گوشتان خوانده اند الله اکبر و لا اله الا الله بوده ,به یاری اسلام بشتابید و با آتش سلاحتان بردهان صلح طلبان و عافیت طلبان بکوبید و ذلت خواری را برآنان بگذارید و عزت و شرف و لقاءاله را خود انتخاب کنید.بدانید که دراین لحظات سرنوشت ساز کوچکترین غفلت و بی تفاوتی، مساوی با شکست اسلام است و آن روز، روز مرگ ماست و خشم و غضب خداوند قهار پاداش ما. امید است ان شاء ا… تعالی با ایثار و فداکاری دلیرمردان سپاه اسلام, امدادهای غیبی و توجهات خاص خداوندی همچنان شامل حال انقلاب اسلامی باشد.
برادران پاسدار و ای پرچمداران نبرد حق علیه باطل ,با گامهای استوار و با توکل هرچه بیشتر بر دشمن بتازید و در بیعت خود با امام ثابت قدم باشید و دراجرای فرامین امام اولین کسان شما باشید و همچنان دربرابر توطئه های شرق و غرب سپرباشید و بدانید شما بهترین کسان برای پاسداری از انقلاب اسلامی هستید.
پدر و مادر مهربانم، سلام برشما، سلام بر بزرگی ها و محبت ها و مشقتهای شما، بدانید که عالم همه درمحضر خداست و همه از آن اویند و به سوی او رجعت خواهندکرد اما بعضی ها توشه ای به دست دارند و بعضی با دست خالی می روند. عده ای به لقاء ا… می رسند و عده ای دیگر به اسفل السافلین سقوط می کنند, به هر ترتیب همه باید بروند. اما چه بهتر از این که در راه بروند. عزیزانم با اینکه در دوران کودکی به علت نادانی و در دوران بلوغ به جهت مقتضیات زمان و اصلی بودن جنگ نتوانستم به شما خدمتی بکنم و همیشه موجبات ناراحتی شما را فراهم کرده ام عذر می خواهم و امیدوارم مرا حلال کنید.
پدر و مادرگرامی خدای را شکر کنید که تنها یک پسر داشتید و آن را در راه خدا و برای حفظ دین قربانی دادید و این افتخار بزرگی است برای شما.
خواهران عزیز، قوی باشید و درمقابل دشمنان اسلام همانند شیر بغرید و به زینب کبری شیرزن کربلا اقتدا کنید و همیشه و درهمه حال با حجاب باشید و ارتباط خود را با خدا قوی کنید، به نماز و سایر واجبات و مستحبات بیشتراهمیت بدهید که سعادت شماست. اما همسرم, راضی به رضای خدا باشید و برخداوند متعال توکل کنید و باصبر و بردباری به جنگ مشکلات و ناملایمات بروید و سرگذشت و زندگی توأم با مشکلات طاقت فرسای اولیاء خدا را مطالعه کنید و بدانید که خداوند متعال دوست دارد بندگان خوب خود را در کوره آتش مشکلات آبدیده کند و پاک به حضور بپذیرد . شما نیز سعی کنید بنده خوبی برای خداوند تبارک و تعالی باشید ان شاء ا… امیدوارم مرا حلال کنید ,نتوانستم درجهت رفاه شما کاری انجام دهم.
اما مطلب مهم در رابطه با ثمره ازدواجمان یعنی علی و حسین است که نگرانی من از جانب آنها است، آنهم بعد تربیتی و انسانی فرزندانمان هست که با توکل برخدای متعال بکوشید تا آنان را تربیت الهی بکنید. باید احکام اسلام و محبت چهارده معصوم علیه السلام در سلولهای بدن آنها نفوذ کند و از کودکی با قرآن و مسائل شرعی آشنا شوند و قرآن را خوب یاد بگیرند و به مساجد بیشتر بروند و در دعاها شرکت کنند که سعادت آنها دراین است. درادامه تحصیل علی و حسین بکوشید و تا می توانند ادامه تحصیل دهند. در مصاحبت ها و دوستان آنها دقت کنید که با افراد ناباب معاشرتی نداشته باشند، امیدوارم که علی و حسین شیعه و روهرو راستین حضرت علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام باشند. ان شاءا… .
از تمامی دوستان و فامیل و کسانیکه برگردن حقیر حق دارند طلب عفو می کنم و توفیق همگان را درخدمت به اسلام و قرآن از خداوند متعال مسئلت دارم.
به امید فتح کربلا و قدس به دست توانمد سپاه اسلام.
بنده گنهکار خدا محمدقنبرلو ۱۸/۱/۶۵