به گزارش بُلفَت، قالی بافان و زرین دستان بانوی شهر باستانی ربط دل نوشته ای از خود ارائه کرده اند که در آن چیدن گل های قالی در کنار یکدیگر را تکمیل گر پازل زندگی می دانند و در انتها از از یکدیگر به خاطر کار و با هم تشکر می کنند.
سلام دوستان خوبم، استادان گرانقدر و بزرگوار
می خواهیم در این نوشته کمی از حرفهای دلمان را برایتان بگویم و به شماها عرض کنم که ما زندگی را در این مدت که دوره کاری را در کارگاه قالیبافی هنر و هنرستان ربط گذرانده ایم چه جوری دیدیم. نگاهمان به این زندگی با قبل از دوران کاری چگونه بوده و چطوری می خواهیم توصیف کنیم!
همه ما می دانیم که زندگی یعنی پستی و بلندی، یعنی لحظاتی خوش و ناخوش، یعنی بودن با دوستان، با اطرافیان، یعنی صفا و صمیمیت و یا شاید برای بعضی ها صرفا یکی از این چیزهایی باشد که گفتیم و یا شاید صرفا کار باشد یا صرفا بی کاری!
بی کاری برای کسانی باشد که زندگی را بی معنی می دانند و فکر هیچی را در سر می پرورانند و زنده بودن خود را فقط و فقط در خوردن و خوابیدن می بینند و می دانند، این آدم ها هیچ تلاشی نمی کنند! تلاش از چه نوع؟ از نوع تلاش برای زنده ماندن، برای امید و عشق به اطرافیان.
برای زندگی کردن، برای در اجتماع بودن و استعدادهای زیبایی که می توانند شکوفا کنند و درسی باشد برای آیندگانی که بعد از او به جای می مانند، برای نسلی که جامعه را بعد از وی به اوج خوشبختی می رساند و تمدن دیرینه گذشتگان را ارج می نهد.
و یا می تواند بیکاری از نوعی باشد که تک تک افراد جامعه را درگیر جهالت و بدبختی کند و سعادت جامعه را زیر پای بگذارد و از عرش به فرش بیاورد …
آری این همان نوع بیکاری است که می گوییم محدودیتی برای ذهن افراد مشخص می کند و اجازه ی شکست مرزهای فکری را به آنها نمی دهد و روز به روز غرق شدن در دریای نا امیدی را در سر می پروراند، که این نوع بیکاری را می توانیم مساوی با چیزی به اسم مرگ بنامیم که بدون شک همه ما از آن در هراسیم!!
از طرف دیگر ما می توانیم زندگی را برای افراد چند بعدی در نظر بگیریم که شامل ابعاد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و غیره می باشد که بدون شک تک تک ماهایی که در این مکان ارزشمند یا کارگاه قالیبافی قرار داریم از نوع همین افراد می توانیم باشیم.
با همت و اراده قلبی داشتن استعداد و شعور کاری، عشق به کار، داشتن و برآوردن نیازهای فرهنگی، هنری، اقتصادی و اجتماعی پا به عرصه کاری گذاشته ایم و این می تواند یادآور روزی باشد که همه ما روز اول کاری را با صبر و حوصله ابتدایی بودن سپری کردیم.
تشخیص رنگ ها و گرفتن قلاب برای ما سخت بود که بارها و بارها به مشکل برمی خوردیم و یا می شد ساعتی بافتن یک وجب قالی برایمان به اندازه بالا رفتن از یک کوه سخت می شد و روزها و هفته ها می گذشت که نمی توانستیم مستقل باشیم و نیم متر لایه ی تعیین شده را ببافیم.
برای ما بسی مشکل بود چون نمی توانستیم خودمان را به ارشدها برسانیم!! اما … تلاش کردیم، تلاش کردیم که ما هم می توانیم یکی از افرادی باشیم که یادگرفتن هنر برایمان آسان باشد و مایه افتخار خانواده ها و مردمان شهرمان باشیم.
باعث شد، کار و هنر ما را افراد بزرگ ببینند و در مجالس سران و وزیران از کار و هنر زیبای ما یاد کنند و نه تنها فرش زیر پای آنها بلکه درنوردیدن مرزها و تسخیر بزرگترین مکان ها توسط افکار و زحمات فراوان ما دختران شهر باستانی ربط باشد …
آری این نتیجه همان زحمات فراوان ما است، این همان نقش و نگاری است که از گذشتگان ما بیاد مانده و میراث بزرگان و اجدادمان است، بزرگان و اجداد نیک این مرز و بوم یعنی شهرستان سردشت که هنر گران بهای خود یعنی فرش و قالی را از سال های دور، شاید ۳۰۰ سال قبل یا بیشتر برایمان به جای گذاشته اند.
این همان فرهنگ و هنری است که همه ما را از انزوا بیرون می آورد و ما را به نگهداری و ارج نهادن از این میراث کهن وا می دارد.
بافتن فرش نه تنها شغل و پیشه ما است بلکه چیدن گل ها در کنار هم، چیدن گل های زندگی و غلط چیدن ها و درست کردن آنها حالت آموزنده حل کردن مشکلات در زندگی می باشد. این همان افکار پاک و زیبای ماست، این همان کارِ دستان ماست، این همان زندگی است!
آری این همان زندگی پاک و مقدسی است که هر روز به بهانه کار، ما دوستان خوب را دور هم جمع می کند و صفا و صمیمیت دوستانه را در دلمان زنده می کند و لبخند را بر لبهایمان جاری می سازد و در نهایت می توانیم تقدیر و تشکری برای هم به جاری آوریم و قدر این لحظات قشنگ و زیبا را بدانیم و همیشه و در همه حال از آن یاد کنیم!
سمیه فرخزاد
هنرمند مشتغل در کارگاه قالی بافی هنر شهر باستانی ربط – سردشت
انتهای پیام/