به گزارش اروم نیوز، یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیشکی نبود، ارومیه ی بود با هزار مکافات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، هنری، ادبی و …
این ارومیه در تاریخ معاصرش به خیلی کسان شهره بود. اما در تعریف و توصیف از این کسان اعجاز بود.
متولیان امورات فرهنگی ارومیه در صف آخرِ این تعریف و توصیف قرار داشتند. مثلاً یکهو فیل شان یاد هندوستان می کرد و ضربتی دست به برگزاری مراسمی می زدند که بعد از عروسی به درد خیلی چیزها می خورد الا تعریف و توصیف همان کسان!
۷۰ سال از عمر کسی بگذرد که لااقل ۵۰ سال آن را در با زبان و ادبیات مادری خود سپری کرده باشد و درست سر همین ۷۰ سالگی در بستر بیماری و فراموشی بیفتد و باز هم درست سر همین ۷۰ سالگی او را به لوح تقدیر کنند و به مبالغی از سکه و نقد او را بنوازند و هورا بکشند و سوت و کف؛ کسی خود نمی¬پرسد که این بزرگ ۷۰ ساله حالا که دست از هر کس و هرجا بریده و کشیده این تقدیر و سکه و مبالغ و هم آن هورا و سوت و کف اجباری دیگر به چه کار او می آید؟
بدتر اینکه این همه تقاخر به تقدیر و لوح و هم مبالغ نقد و سکه بیشتر استانداری اعظام و هم اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی گرام و دیگر نهادهای متولی فرهنگ کرام را شهره می سازد؟
که آن سکه داد و این لوح و دیگری تقدیر و ….
بازهم آفرین به مرام دوستان و همراهان و هم مسلکان که گویا برگزاری این مراسم از برای او به همت و اصرار آنان بوده است که این خود نشانه ای بزرگی از خواب زدگی متولیان کلان و خرد امورات فرهنگی مرکز استان است.
نمی دانم اگر شهریار این بیت معروف و مطلع غزل عاشقانه و خطاب به یار جانیِ بی وفایی خود را نمی سرود ما از کجا شاهد شعری از برای منظورات مختلف خود می¬یافتیم:
آمدی جان به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حال که من افتاده ام از پا چرا؟
کسانی چون «شامی» کم نیستند که امروز هنوز با هر شرایط و وضیعتی سرپا هستند، دست عبرت تان باشد آقایان که امروز یاد کنید از این بزرگان نه فردا!
همه چیز سکه و مبالغ و لوح و غیره نیست. او را به هنرش و ادبش بنوازید و اسباب آرامشش را فراهم کنید تا او که سرفصل اصلی تکاپوی های فرهنگی در کلام و ادب بوده، برای امروز و فردا شأن خود را رعایت شده ببیند.
جوانی که امروز از پی او به شور و شعور می دود و قرار است در مسیری که او راهگشایش بوده، شکوفا و شکوفاتر شود اراده از کف ننهد که عاقبت ما هم بعدِ سالیانی از ادب و کلام گفتن و سفتن همین است، پس عطلایش را به لقایش بخشیدیم و همین است که از جوانان امروز و کمی دیروزتر کس یا کسانی در قواره « شامی» به معاصرت برنخواسته او در این مسیر هنوز یکه تاز است!
ادبیات و شعر و زبان مادری برای او و کسانی همچون او حیات و زندگی بود، کار و زار بود نه محفل انسی از بچه¬ها که دور هم از«من» بگویند و در«من» خلاصه شوند.
«شامی» و هم نسلانش چون زنده یاد عبدالحسین شیرپنجه رضایی«تنها»، زنده یاد صیاد گلیپور، زنده یادعباس بزرگ امین و دیگران از «ما» گفتند و در «ما» به جمعیت رسیدند!
روز یک شنبه این «ما»ی بزرگ در میان خیلیِ از اهالی ارومیه و به همت دوستان و یارانش بزرگ داشته شد اما این بزرگ داشت یک جایش می لنگید و آن اینکه باز هم متولیان فرهنگ استان چرخ پنجم گاری بودند آن هم گاری متوقف شده!
انتهای پیام/