به گزارش ارومنیوز، شهید «علی جباری اصل» در سال ۱۳۴۵ در خانواده ای مذهبی و طبقه سوم به دنیا آمد.
در دوران راهنمایی عضو بسیج شده و از سال ۶۱ فعالیت خود را از پایگاه محل زندگی خود آغاز کرد و در سال ۶۲ به همراه چند تن از دوستانش به عنوان امدادگر و تخلیه شهدا در عملیات پیروز مندانه والفجر ۲ حاضر شد.
علی از سال ۶۲ آرزوی شهادت در سر داشت و به قدری وجودش را وقف جمهوری اسلامی کرده بود که شهادتش بر همگان آشکار شده بود.
پس از پایان دوران آموزش خود به عنوان تخریبچی گردان عاشورا، عازم بلندی های حاج عمران شد. هر شب برای کمین زدن و جلوگیری از نفوذ های احتمالی دشمن نگهبانی می داد.
وی پس از جانفشانی های فراوان در عملیات های والفجر ۲، والفجر ۴، والفجر ۸، والفجر ۹ و کربلای ۵ نهایتا در عملیات غرور آفرین کربلای ۵ در تاریخ ۵/۱۲/۶۵ به عنوان غواص خط شکن گردان قاسم وارد نهر جاسم می شود و در حین درگیری شدید با خطوط مقدم دشمن به درجه رفیع شهادت نائل می شود.
در بخشی از وصیت نامه شهید علی جباری اصل می خوانیم:
«خداوندا مرحمتی کن آنگونه که دوست داری بمیرم و در لحظه مرگم قلبم مالا مال از مهر تو باشد و کلیه غل و زنجیر هارا دور ریخته باشم که جز تو به کسی امید ندارم
خداوندا عذرم را بپذیر و سوزش آتش را بر پوستم حرام گردان و یاریم نما در راه تو بمیرم الهی العفو
پدر عزیز و بزگوارم:
تنها خواهشی که از شما دارم صبر، استقامت و بردباری است
مادر مهربانم:
امید است که شما به تمام معنا از زینب کبری درس گرفته و صبر و استقامت به کار بری تا چشم دشمنان اسلام کور شود و هیچ گونه گریه و ناراحتی نکنید و خار چشم دشمنان باشید زیرا تنها آرزوی تمام مسلمین پیوستن به راه خونین حسین است، امید است با صبر و استقامت در راه اسلام و انقلاب بکوشید و لحظه ای از پای ننشینید…»
* آرزوی شهید علی جباری اصل رسیدن به درجه رفیع شهادت بود
سید محمد علی عصمتی یکی از رفقای شهید جباری است که به گفته خودش از سال ۶۰ یا ۶۱ از مسجد محله با این شهید بزرگوار آشنا شده است.
این ۲ رزمنده در جبهه های غرب، شمالغرب و جنوب با یکدیگر بوده اند و از این دوران خاطرات بسیاری بر جای مانده است.
وی در بیان شرح حال شهید علی جباری اصل می گوید: « شهید در اولین مرحله به منطقه حاج عمران اعزام شد و در عملیات والفجر ۲ به عنوان تخلیه شهدا شرکت کرد پس از گذراندن دوره های تخصصی در عملیات والفجر ۴ در منطقه مریوان و عملیات خیبربه عنوان تخریب چی گردان عاشورا حضور داشته که در عملیات والفجر ۵ وی به درجه رفیع شهادت نائل شد. وی فردی بسیار خاضع و فروتن بودو در برخورد با افراد چه از خود کوچکتر یا بزرگتر بسیار افتاده و شکننده عمل می کرد الگو مظهر صبوری بودد وبه خوبی در مقابل مسائل و مشکلات صبوری کرده و همت برای حل آن داشت.»
این همرزم شهید جباری، در بیان خاطرات خود از دوران همراهی با شهید، اظهار می دارد: «وی در پادگان شهید باکری دزفول دائم مشغول نماز شب و تا دمدم های صبح مشغول راز و نیاز بودد، به گونه ای که هرچه به لحظات شهادتش نزدیک تر میشد حال و هوای علی متفاوت تر می شد.
در عملیات والفجر ۲ که به عنوان تخلیه شهدا حضور داشت، وی در بالای سر هر شهید بزرگواری که از منطقه خارج می شد چندین دقیقه به مرثیه خوانی و عزاداری می پرداخت.»
عصمتی، در ادامه خاطراتش این چنین بیان می دارد: «به خوبی به یاد دارم که حتی در مرحله تکمیلی عملیات کربلای ۵ در پشت خط نهر جاسم وداع کرده از دوستان حلالیت خواست.
وی از گردان قاسم به عنوان خط شکن وارد نهر جاسم شد و رو به من کرده و گفت:«هر زمان به شهر بازگشتید به برادر بزرگترم بگویید که من به آرزویم رسیدم » من در جواب به گفته وی اظهار امیدواری کرده و از دیدار فردا صبحمان خبر دادم اما او پس از چند ساعت به شهادت رسید.»
* عمل به فرامین رهبری شرط اول دفاع از انقلاب در نزد شهید جباری بود
بیت الله شیر خدایی دیگر همرزم شهید جباری اصل است که اکنون به عنوان یک فرهنگی مشغول به خدمت است و طی اظهاراتش اشاره ای به سابقه تدریس خود به عنوان مربی قرآن در مسجد جوادیه می کند که شهید جباری اصل نیز در دوران نوجوانیش جزو شاگردانش بوده است.
وی در بیان شرح حال شهید علی جباری اصل بیان می دارد: «شهید فردی بسیار رُک و در کلام بسیار با صراحت بود. در برخورد با افراد بیهوده گوی بسیار جدی عمل می کرد و درعین سخن، ادب را به خوبی مراعات می کردبه رفتار و گفتار خویش بسیار مسلط بود.
شیرخدایی در ادامه این گونه می گوید: «این شهید فردی بسیار خوش ذوق در عرصه های هنری بود که علاوه بر شرکت در مراسمات دعای توسل و قرآن، به خوبی در کلاس های هنری و شعر نیز شرکت داشت.»
این همرزم شهید جباری این گونه ادامه می دهد: «علی به سختی برای رفتن به جبهه و رسیدن به آرزوی خود مصمم بود، به گونه ای که با وجود اینکه فرزند آخر خانواده بود و مادرشان محبت خاصی به وی داشت برای رفتن و شهید شدن از مادرشان خواهش می کرد اجازه رفتن به جبهه را به وی دهند و هیچ چیز نمی توانست رفتن وی به جبهه و شهید شدنش را بگیرد. نگاهش به به عملیات این گونه بود که به تعبیر قرآن که یا پیروز می شویم یا شهید نگاه میکرد.»
وی در بیان گوشه ای از خاطرات خود با شهید جباری اصل، اظهار می دارد: «شهید همیشه در بیان سخنان خود سعی داشت از پیام های قرآنی و بیانات رهبر کبیر انقلاب استفاده کند و در طی یک صحبت با برادر کوچک تر بنده فرمود که شرط اول سربازی انقلاب اطاعت از فرامین رهبری می باشد.»
* وظیفه هر مسلمانی دفاع از حریم کشورش است
عسگر جباری اصل برادر بزرگتر شهید علی جباری اصل است که پس از همنشینی با دوستان و همرزمان این شهید، سراغ وی رفته و اندکی در خصوص اخلاقیات و رفتار برادرش پرسیدیم.
وی، اشاره ای به تعداد فرزندان خانواده داشته و چنین بیان می کند که «علی» ششمین فرزند خانواده جباری اصل بود که از همان کودکی به عنوان پسری آرام و ساکت شناخته می شد.
این برادر شهید، در بیان شرح حال برادر کوچک تر خود، این چنین می گوید: «علی مقطع ابتدایی تحصیل خود را در مدرسه شهید عظیمی و راهنمایی خود را در مدرسه مولوی مشغول بود، اما در نیمه های راه تحصیل را رها کرده و در سال ۶۲ عازم جبهه شد و تا اواخر سال ۶۵ به طور مداوم در جبهه بوده و با وجود اینکه ۵ بار مجروح شد به هیچ وجه دست از جنگ و شهادت نکشید تا اینکه در اسفند ماه ۶۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به فیض شهادت نائل شد.»
برادر شهید جباری اصل بیان می دارد: «علی همراه من و مادرم زندگی می کرد. مادرم دائم بر ازدواج و تاهلش تاکید داشت اما وی همیشه اهداف خود را در شهادت می دانست. و همیشه در کارها با من و همسرم که بعدها به جمع ما پیوست مشورت می کرد. من و علی بیشتر از برادری، باهم رفیق و دوست بودیم.»
عسگر جباری اصل، در بیان علایق و توانایی های شهید، اظهار می دارد: «شهید بیشتر اوقات فراغت خود را در پایگاه و کلاس های خوشنویسی می گذراند و در مدرسه دانش آموزی ممتاز به حساب می آمد اما با وجود تمام این ها، شهید و چند نفر از دوستانش جبهه و دفاع از کشور را مقدم و مهم تر از درس و تحصیل دانسته و ضمن ترک تحصیل به مقابله با دشمن شتافته و شهید شدند.»
برادر بزگتر شهید علی جباری اصل، در بیان رشادت های دوران جبهه و جنگ برادر شهیدش از زبان همرزمان وی، می گوید: «برادرم در منطقه عملیاتی سلیمانیه پس از علیات فاو زخمی شده به گونه ای که نیروهای بعثی عراق بر پیکر وی حاضر شده و در صدد زدن تیر خلاص به وی بر آمدند اما به زخمی کردن و بر کشیدن سر نیزه بر شکم وی اکتفا کرده و او را میان خاک ها رها کردند.
تمام جسم وی زخمی شده و برسرشان خمپاره اصابت کرده بود اما با وجود این ها پس از رفتن نیروهای بعثی خود را به عقب کشیده بود که از آنجا به کرمانشاه سپس به تهران جهت مداوا اعزام شده بود من و خانواده ام طی یک تماس تلفنی پس از ۱۵ روز از زخمی شدن وی اطلاع یافتیم علی در حقیقت از مرگ بازگشته بود و به مدت شش ماه در منزل بستری بود که تمام این شش ماه من و مادرم ازبدن وی شن و ترکش خارج نمودیم چراکه تمام پشت و زیر او پر از شن و ترکش بود.»
وی ، در بیان خصوصیات اخلاقی و گفتاری برادر شهیدش، این چنین می گوید: «شهید شخصیتی بسیار نترس و شجاع داشت از طریق بسیج وارد جبهه های جنگ شده و با خدمت سربازی به آن ادامه دادو بلافاصله پس از پایان خدمت سربازی قبل از اخذ کارت پایان خدمت با سپاه محمد رسول الله به جبه اعزام شدوی وظیفه هر مسلمانی را دفاع از حریم کشورش می دانست و این وی را موظف به رفتن به جبهه می کرد.»
مقام شهدا را جز شاهدان اصلی کسی نمیتواند به زیبایی و عین حقیقت بیان کند وحقیقت انها را چشمی جز دل نمیتواند درک کند و بر جان گیردآن که مقام و جایگاه شهدا را خواند و پویایی را سرلوحه هستی خویش قرارداد، و آن که از شهید، جز لقب و نامی نمی داند، تنها دل را به سکونت در کوچه ای آرام که به نام شهیدی آذین شده، خوش می دارد، اما فریاد ممتد شهید در ثانیه ثانیه زمان جاری است؛ فریادی که ریشه در «هل من ناصر ینصرنی» سیدالشهدا دارد و امتداد، تا گسترده ترین میدان موعود.
* تهیه و تنظیم: مهسا عبدی
انتهای پیام/