یدالله مفتون امینی در ۲۱ خرداد ۱۳۰۵ در قریه «هوله سو» در پنج کیلومتری شاهین دژو صایین قلعه قدیم که در ساحل زرینه رود و میان آذربایجان و کردستانقرارگرفته است، تولد یافت. نام اصلی او یدالله امینی است اما چون درغزلهایش «مفتون» تخلص میکرد و غزلهای او با این نام از سال ۳۳ به بعدانتشار یافت؛ این عنوان، داخل در نام رسمی او شد. همانند تخلص مرحوم رهیکه او را رهی معیری شناسانیده است. او از هشت سالگی به تبریز آمد ولیتابستانها را در زادگاه خود میگذرانید.
در سال ۱۳۲۵ از دبیرستان فردوسی تبریز و در سال ۱۳۲۸ از دانشکده حقوقتهران فارغ التحصیل گردید به مدت سی و یک سال در وزارت دادگستری خدمت کردو در سال ۱۳۵۰ به جهت سیاسی بودن اشعارش و طرف علاقه بودن روشنفکرانفرهنگی محل از سمت قضایی برکنار شد و بعد از انقلاب اسلامی دوباره بهقضاوت برگردانیده شد.
او به جهت اشتغال حاد و حرفهای به کار شعر و شاعری با تقاضای مکرر ومداوم خود، در اواخر سال ۱۳۵۹ بازنشسته گردید و دوران اصلی شاعری اش ازهمین زمان شروع شد که حاصل آن علاوه بر چهار کتاب قبلی، هشت جلد کتاب بعدیبود که دو جلد آخر آن یکی در زیر چاپ و آن دیگری آماده تسلیم به ناشراست.مفتون امینی به خاطر شعرها و فعالیتهای ادبی خود بارها از طرف مراکزمختلف مورد تقدیر و تجلیل قرار گرفته و کتاب «فصل پنهان» و در ادامه سهکتاب بعدی او حاوی نمونههای اصیلی از شعر سپید گفتاری بنا به نظر دو سهناقد معروف شناخته شده است.اما او خود، تلاش یک یا دو فرد را کافی برایاستعلای شعر معاصر ایران نمیداند و معتقد است که دست کم ده تا بیست شاعرجوان و میانسال باید کوشش و جوشش دسته جمعی داشته باشند.
شعر مفتون امینی در تمام مجلهها و روزنامههای معتبر شصت سال اخیر انتشاریافته و علاوه بر شعر فارسی، در شعر ترکی هم توفیق داشته ولی چنان که ازاظهارات او در وقت صحبتهای خصوصی به دست میآید تشنه کارهای تازه تریاست. آن هم در دهه هشتاد عمر! و اگر گلایهای و دغدغهای داشته باشد نه ازپیری و نه از بحران شعر، بلکه از وضع بد کار نشر و توزیع است و دلش به حالجوانان شاعر میسوزد که در آغاز سفری پر مخاطره به پریدن از جوها و چرخیدندر دوراهیها خرسندند.
کتابشناسی اشعار:
دریاچه (۱۳۳۶)، کولاک (۱۳۴۴)، انارستان (۱۳۴۶)، عاشقلی کروان (۱۳۵۸)، فصلپنهان (۱۳۷۰)، یک تاکستان احتمال (۱۳۷۶)، سپیدخوانی روز (۱۳۷۸) و عصرانهدر باغ رصدخانه (۱۳۸۳)،بومرنگ(۱۳۸۴)و……
باران
باران
وقتی که از یک چتر آویخته میچکد
باران
وقتی که از یک زنگ به صدا درآمده میچکد
یا از یک قفل بسته
باران
وقتی که از شادی یک دهقان میچکد
یا از شتاب یک مهمان
یا حتی
وقتی که از یک علامت تعجب«!»
در هر حال
قطراتی از خود را بر کاغذ سپیدی میپراکند
که من
روی آن شعری خواهم نوشت
و شگفت آن که
اینجا
قطره ی زودتر افتاده دیرتر میخشکد
و آن که
در جایی پایینتر از همه چکیده است
زیباتر نقطهای است
برای پایان یک شعر…
اتفاق
با دل خاکستری اش
میرود و باز میگردد
خیابانی را
که تازه شناخته است
با زخمهای فراموشش
میپوشد و در میآورد
پیراهنی را که تازه خریده است
با دست بیخبرش
میگشاید و میبندد
پنجرهای را
رو به باغچهای که تازه کاشته است
و این همه را نمیداند چرا؟
…
شاید
شاید که در گوشهای از همین روزها
با عشق تازهای آشنا شده است
عشقی
که با زیبایی خود پیش میآید و راه میگشاید
و در تنهایی خود
از اتفاق
به خاطره نمیرسد…
روزنامه ای اطلاعات
برگرفته از : شاهین پیام