شهید حمید آذین پور در سال۱۳۴۶ در روستای محمودجیق (شهر محمودآباد فعلی) دیده به جهان گشود. در خانواده ای مذهبی و از نظر مالی متوسط الحال زاده شد و پرورش یاقت. پدرش با آن که تحصیلاتش تا پایان ابتدایی بود و به علت مشکلات خانوادگی قادر به ادامه تحصیل نشده بود،
به گزارش سرویس دفاع اروم نیوز,
شهید حمید آذین پور در سال۱۳۴۶ در روستای محمودجیق (شهر محمودآباد فعلی) دیده به جهان گشود. در خانواده ای مذهبی و از نظر مالی متوسط الحال زاده شد و پرورش یاقت. پدرش با آن که تحصیلاتش تا پایان ابتدایی بود و به علت مشکلات خانوادگی قادر به ادامه تحصیل نشده بود، لکن در زمره معدود افرادی بود که در نگارش و خوش خطی و به ویژه حساب و هندسه و فن حسابداری زبانزد بود. مادر، با اینکه بیسواد بود، ولی اغلب شعرها و متون ادبی کتب دبستان را از حفظ بود. شهید آذین پور در چنین خانواده ای متولد شد. خانواده ای که عمیقاً به فرزندشان علاقه داشتند و شرافت و صداقت را بر او حاکم و جز درستی و راستی را به او تعلیم ندادند. پدر و مادری که در شرافت، پاکدامنی، تقوا و درستکاری معروف عام و خاص بودند.
دوران تحصیل در دوره ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش طی نمود و همزمان با آن در محافل انس با قرآن در محضر تعدادی از دوستان پدر بخصوص آقای سید حبیب ا… میربابایی (سپاه ترویج سالهای۵۴-۵۳) به فراگیری قرآن کریم می پردازد و به منظور تحصیل در مقطع متوسطه عازم شاهین دژ می شود.
تحصیل در دبیرستان همزمان بود با سالهای اول پیروزی انقلاب اسلامی. لذا در کنار تحصیل و درس به همراه تعدادی از دوستان مبادرت به تشکیل انجمن اسلامی دبیرستان نظامی گنجوی می نماید که در ترویج افکار اسلامی و رهنمودهای حضرت امام خمینی و اهداف انقلاب اسلامی و روشن نمودن چهره های واقعی جریانات مشکوک و چپی که آن زمان در جامعه و به ویژه در بین جوانان فعالیت می کردند، نقش محوری و اساسی را ایفا می نماید. در درس و مشق نیز یکه تاز و جزء شاگرد نمونه های دبیرستان بود. بسیار اتفاق می افتاد که دبیران در حل بعضی از مسائل دروس جبر، هندسه، مثلثات و … از وی استمداد می جستند.
در سال۶۱ در لبیک گویی به فرمان رهبر فرزانه انقلاب به همراه تعدادی از دوستان عازم جبهه های حق علیه باطل شد. پس از مدتی معطلی در مراغه به علت پر بودن یگانها عودت داده شدند. پس از پایان تحصیلات دوره متوسطه و اخذ دیپلم علیرغم انتظار دبیران که روی ایشان به عنوان یکی از پزشکان حاذق آینده حساب باز کرده بودند وارد جهاد سازندگی شد. (از سپاه شاهین دژ به جهاد سازندگی مأمور شد.) و به جهت بهره مندی از عقل و تدبیر فراوان پس از مدت کوتاهی مسؤولیت گزینش و امور جهادگران استان را عهده دار شد.
پس از پایان مأموریت در جهاد سازندگی در بهار سال۶۳ به منطقه عملیاتی سردشت اعزام و در قسمت گزینش (پذیرش وقت) به عنوان مسؤول مشغول گردید. علیرغم آن که مدت مأموریت شش ماه بود خدود یک سال و اندی به طول انجامید. در بهار سال۶۵ مجدداً به سپاه شاهین دژ برگشت و در سمت مسوول واحد امور پرسنلی مشغول خدمت شد که مجدداً پس از حدود۴ ماه به سردشت عزیمت نمود و در سپاه سردشت به عنوان مسؤول [].
تا اینکه در تابستان سال۶۸ (یک سال پس از قبول قطعنامه) با تشکیل سپاه دوازدهم در ارومیه به معاونت نیروی سپاه دعوت و به عنوان جاشنین معاونت مشغول به کار شد. تلاش در راه اندازی و تشکیل تیپ حضرت اباعبدا… الحسین(ع) در پادگان المهدی فعلی از جمله خدمات ایشان در ارومیه بود. در سال۶۹ بنا به دعوت و مساعدت های فرمانده وقت قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) (امیر لطفیان)، دفتر جذب و مردمیاری قرارگاه را راه اندازی و سازماندهی نمود که متعاقب آن در سال۱۳۷۰ به عنوان رئیس دفتر فرماندهی قرارگاه حمزه منصوب و تا سال۷۹ در این پست انجام وظیفه نمود. در خلال این سالها علیرغم فشار زیاد کاری و عهده داری هماهنگی امورات فرماندهی (به ویژه در سالهای۷۹ – ۷۲ به جهت فرماندهی همزمان سردار سرلشگر شهید کاظمی در لشگر۸ نجف و قرارگاه حمزه) و به علت اعتماد کامل سردار کاظمی، اکثر امورات منطقه قرارگاه از طریق ایشان با سردار فرماندهی هماهنگ می شد؛ توانست در رشته جامعه شناسی از دانشگاه تبریز فارغ التصیل شود.
در تابستان سال۷۹، پس از انتصاب سردار کاظمی به فرماندهی نیروی هوایی سپاه علیرغم اصرار فراوان، همراه ایشان به این نیرو نرفتند. در پاییز همین سال به دعوت امیر سرتیپ لطفیان به معاونت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح مأمور شد و به عنوان مدیر دفتر تحلیل مشغول به کار شد. در سال۸۱ در آزمون کارشناسی ارشد قبول و در ایام تحصیل جزو دانشجویان برتر دانشکده و فرماندهی ستاد بود که در نهایت با معدل۱۹/۴۳ و با عنوان شاگرد اول در رشته مدیریت منابع انسانی موفق به اخذ درجه فوق لیسانس شد. پس از فراغت از تحصیل، از آنجایی که در ایام تحصیل درخشش ویژه ای در طرح مسایل و راهکارها داشت، از طرف معاونت نیروی ستاد مشترک سپاه دعوت به کار و در مدیریت سازماندهی این معاونت مشغول خدمت گردید.
در تابستان۸۴ مهیای تحصیل در مقطع دکترا بود که همزمان از طرف نیروی مقاومت (سازمان تحقیقات) در دانشگاه امام حسین(ع) جهت تدریس و …دعوت به کار شد که سردار کاظمی از طرف مقام معظم رهبری به سمت فرماندهی نیروی زمینی سپاه منصوب و به محض انتصاب، از حاج حمید جهت قبول مسؤولیت در سمت ریاست دفتر دعوت و با اصرار تمام ایشان را با خود به نیروی زمینی برد. شهید کاظمی با دعوت از همکاران و یاران سابق خویش، گویا مقدمات سفر را مهیا می کرد و بالاخره با قبول مسؤولیت سردار سرافراز شهید حاج حنیف در معاونت اطلاعات، حلقه قرارگاه حمزه کامل شد. در مدت۵-۴ ماه حضور یاران در نیروی زمینی تلاشهای شبانه روزی و بی وقفه و با سرکشی پی در پی از یگانها و مرزها آغاز شد که انگار وقت تنگ بود و کار زیاد. از خوزستان و سیستان گرفته تا کرمان و مازندران میدان ام و شد سردار کاظمی و یاران شد و هر کجا که می رفت شهید حنیف،شهید مهتدی و حاج حمید را با خود همراه می کرد تا آنان نیز از وعده الهی که به ایشانالهام شده بود، بی فیض نباشند. با چه قاطعیتی در مراسم تودیع در نیروی هوایی سپاه، حضرت فاطمه زهرا(س) را شفیع خویش کرد و گفت: «من آمده بودم در نیروی هوایی شهید شوم. … دوران شهادت ما در نیروی زمینی فرا می رسد.» قید «ما» را برای شهادت در نیروی زمینی برگزید. گویابه او الهام شده بود که یاران دیرین برای همیشه با هم خواهند بود. در آخرالامر در سحرگاه روز نهم ذیحجه (روز عرفه) در حین عزیمت به منطقه عملیاتی شمال غرب در دیار شهید همیشه جاوید مهدی باکری، در آخرین پروازشان در مأموریتی زمینی به پیشگاه معبود به آسمانها پروزا کردند و چقدر به است که «عروج مردان آسمانی حتی اگر در زمین باشند، از آسمان شروع می شود.»
روحش شاد و یاد